یکی از جهاتی که خیلی مهم است و تا به حال هم آن طور که باید و شاید در مورد آن تحقیق نشده است، جنبه علمی امام است. با آن که بعضی از علمای نجف در مورد صحبتهای امام نظر صحیحی نداشتند، امام توانست در حوزه هزار ساله نجف مطالبی را بیان کند که نقل مجالس شود. یکی از مطالبی که امام بیان فرمودند و خیلی در مورد آن صحبت شد و تقریباً میشود گفت که علمای نجف در مقابل آن ایستادند، مسأله
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 110 ولایت فقیه بود که امام با بیانی شیوا مطالب عالی و دقیقی در مورد آن مطرح کرده و مسأله را جا انداخت و چنان بود که گویا اولین بار است که این مطالب به گوش اهالی نجف میخورد، چه بزرگانش و چه افراد متوسط و عادی. البته مرحوم آقای نائینی(ره)، تا اندازهای در مورد این مطلب صحبت کرده بود و رسالهای به نام تنبیه الامۀ و تنزیه الملۀ نوشته و مطالب را تا حدودی بیان کرده بود لکن با آن بیان شافی و کافی و این قدر مبسوط، ظاهراً کسی در نجف آن را بیان نکرده بود. حتی شیخ انصاری هم که در مکاسب، بحث ولایت فقیه را عنوان کرده، به اندازه امام آن را باز نکرده است.
امام با دلایل عقلی و نقلی این مطلب را به اثبات رسانده است که اسلام حکومت دارد و حکومتش هم باید به دست فقیه عادل باشد. یعنی هم باید فقیه باشد و هم عادل، هر دو امتیاز را داشته باشد. این مطلب را که امام عنوان کرد در نجف سر و صدای زیادی به پا شد. در تمام مجالس، حرفهای امام را نقل میکردند. اوایل با لحن تمسخرآمیز و استهزا نقل میکردند ولی بعد امام و رفقایش مطلب را باز کردند و به عربی و فارسی ترجمه و ضبط شد، کتابش هم چاپ شد و در شهر بصره و مناطق شیعهنشین پخش کردند. البته کسانی هم بودند که کتاب را به حساب اینکه برای پخش در مناطق شیعهنشین میبرند، میبردند و داخل شط میریختند. حالا خودشان این کار را میکردند یا از جایی دستور میگرفتند، درست نمیدانم. به هر حال کتاب آن طور که باید پخش بشود، نشد. اگر همه کتابها را پخش میکردند، بین علمای عرب خیلی رسوخ میکرد. اما به هر حال آن عده از فضلای نجف که انصاف پیش گرفته بودند، مطلب را قبول کردند لکن بعضیها باز هم لجاجت و عناد میکردند.
شخصی به نام آقا شیخ محمد لاهیجی، از علما و بزرگان نجف و شاگرد مرحوم آقا ضیاء (عراقی) و اهل فضل و باطن بود، در محلهای به نام مشراق خانه داشت و هر روز قبل از ظهر به حرم حضرت امیر(ع) میرفت و زیارت عاشورا را میخواند. آدم وارستهای بود و من هم خیلی به او ارادت داشتم. روز بعد از فوت آقای حکیم، ایشان در بیرونی منزل آقای سید عبدالهادی، خوابی برایم تعریف کرد؛ گفت که در عالم خواب دیدم که از منزل بیرون آمدهام و به طرف حرم میروم تا زیارت عاشورا بخوانم.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 111 وقتی که آمدم، خیلی به صحن نزدیک شده بودم که صدایی از دور شنیدم، صدای عجیب و غریبی بود. کمکم پیش رفتم و نزدیک صحن رسیدم. آن قدر جمعیت زیاد بود که وارد شدن به صحن خیلی مشکل بود و کسی آنجا سخنرانی میکرد، من نگاه کردم و دیدم آقای خمینی است. بعد میگفت که من دیدم منبری برای آقای خمینی گذاشتهاند که به گلدستههای حضرت رسیده است و شاید آن را پنجاه متر بالاتر از زمین گذاشته بودند. آنجا آقای خمینی را دیدم که سخنرانی میکند و میگوید: من رجل آسمانی هستم که به اینجا آمدهام. صحبتش مضمون همین شعر «مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک» را دارد، میگوید: من رجل آسمانی هستم و برای ارشاد و هدایت مردم به اینجا آمدهام. آقای شیخ محمد لاهیجی میگفت که معنای این خواب این است که مرجعیت و ریاست و زعامت، همه چیز به آقای خمینی میرسد. لکن این صحبتها را به کسی نگویید تا من از نجف بروم چون میترسم که این خواب برای من دردسر درست کند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 112